تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۷ فروردين ۱۴۰۲ ساعت ۱۵:۴۰
کد مطلب : ۴۶۱۱۳۲
ماجرای ازدواج مرد لرستانی با زنی که یک متر از خودش بلندتر است

روزی ۱۰۰ بار بهش می‌گویم دوستت دارم / زنم گفت: چیزی که برایم مهم است خود تو هستی!

۵
کبنا ؛یک مرد کوتاه‌قد عروسی پروپیمانی برای خودش گرفت؛ او با یک زن ۱۸۰سانتی‌متری ازدواج کرد
به گزارش کبنا به نقل از همشهری آنلاین، وقتی از هیجان‌انگیزترین اتفاق زندگی‌اش حرف می‌زند صورت سیاه‌سوخته‌اش از خجالت به سرخی می‌زند. ۱۰ روز از مراسم عروسی‌اش می‌گذرد اما هنوز لباس‌های عروسی‌اش را می‌پوشد و ادکلن می‌زند و بعد می‌رود مغازه‌. خوش‌برخوردتر از قبل شده و دوستانش به چشم یک مرد به او نگاه می‌کنند. از نظر آنها مهران دیگر مرد کوچکی نیست؛ او  الان زن دارد و دوست دارد که ۵-۶ تا بچه هم داشته باشد. او حتی تصمیم گرفته اسم پسر اولش را «علی» و اسم دخترش را «زینب» بگذارد.
مهران از هر چیزی که مربوط به روز عروسی و این چیزها باشد سریع می‌گذرد؛ نه اینکه این مسائل را جزو زندگی شخصی‌اش نداند؛ او از اینکه بگوید چگونه عاشق همسرش شده خجالت می‌کشد. برای همین وقتی می‌گویی «چقدر همسرت را دوست داری»؟ اول نیشش تا بناگوش باز می‌شود بعد پلک‌هایش را روی هم فشار می‌دهد، خجالت می‌کشد و آخر سر با لحنی عاشقانه می‌گوید: «روزی ۱۰۰ بار بهش می‌گویم دوستت دارم». باید باشی و ببینی که چطور این مرد، واژه‌های عاشقی‌اش را کنار هم می‌چیند تا با کمترین جمله‌ها حرف دلش را بزند. مهران این روزها خوشبخت‌ترین مرد روی زمین است چون توانسته جواب خیلی‌ها که تا امروز سر کارش می‌گذاشتند را با ازدواج با یک زن ۱۸۰سانتی‌متری بدهد.


  ۵ سال عاشقی!
مهران ۵سال پیش قبل از اینکه کسی باخبر شود دل دخترعموی بابایش را به دست آورد و همه قرارومدارها را با او گذاشت. خودش می‌گوید اگر بابایش خبردار می‌شد پوستش را می‌کند. اما هر چه بوده به خیر گذشته و الان مهران با دخترعموی پدرش وصلت کرده است؛ «چندسالی با هم حرف زدیم. بعد که دیدم همه‌چیز قطعی شد به خواهرم گفتم تا با شوهرش بروند و با او حرف بزنند. به خواهرم تاکید کردم کسی چیزی نفهمد چون نمی‌خواستم کسی خبردار شود. می‌دانستم که او تصمیمش را گرفته از آنهایی نبود که طاقچه‌بالا بگذارد. پدرش مدتی مخالفت کرد ولی خواهرم آن‌قدر اصرار کرد تا بالاخره پدرش راضی شد».
  مثل مرد حرف زدم 
مهران با قد و بالای  کوتاهی که دارد جلوی در مغازه فرش‌فروشی‌ای که با برادرانش در آن شریک است ایستاده و نگاه‌های عابران را دنبال خودش می‌کشد؛ عین خیالش هم نیست؛ یک دست‌اش را داخل جیب شلوارش گذاشته و دیگری را به لولای در تکیه داده و با قدوبالای هیجان‌انگیزش دارد توضیح می‌دهد که چطور چند روز قبل از عروسی با همسرش حرف زده تا واقعیت‌ها را برایش بگوید؛ «چند روز قبل از عروسی با هم حرف زدیم. گفتم من این هستم؛ با همین قد و هیکل. گفتم بعدا زمان پشیمانی نیست؛ من الان شغل ثابتی ندارم، توی شهر هم زندگی می‌کنم؛ اگر می‌خواهی پشیمان بشوی همین الان خوب است چون بعد سخت می‌شود که از هم جدا شویم». چهره مهران بعد از این حرف‌ها و وقتی می‌خواهد جواب همسرش را بگوید دیدنی است. حس مردانه‌ای گرفته و از حرف‌های همسرش که گفته تا زنده است به پای مهران می‌ماند می‌گوید؛ «خانم‌ام گفت هیچ‌کس به من اجبار نکرده که با تو ازدواج کنم؛ خودم می‌خواهم. وقتی رفتیم زیر یک سقف حتی جانم را برایت می‌دهم. برای من پول و این چیزها مهم نیست؛ چیزی که برایم مهم است خود تو هستی؛ مهران!».


  خواستگارهای قبلی رد شدند
به قد و هیکل مهران نگاه نکنید؛ او قبل از اینکه به خواستگاری خانم‌اش برود خودش چند تا خواستگار پروپاقرص داشته. باور نمی‌کنید؟ «دو تا خانم هم‌قد خودم قبل از  اینکه ازدواج کنم به من پیشنهاد ازدواج دادند. خانم‌های خوبی بودند. من هم رفتم با پزشک مشورت کردم اما پزشک گفت این کار را نکنم چون ممکن است به لحاظ ژنتیکی بچه‌هایمان هم مثل خودمان کوتاه‌قد شوند. من هم حرف دکتر را قبول کردم چون نمی‌خواستم بچه‌هایم آسیب ببینند». اما مهران الان که مطمئن شده بچه‌هایش آسیب نمی‌بینند دلش هوای بچه کرده و می‌خواهد هرچه زودتر اولین بچه‌اش به دنیا بیاید«بچه خیلی دوست دارم؛ برایم فرقی نمی‌کند دختر باشد یا پسر، مهم این است که سالم باشد. ولی بچه باید زیاد باشد؛ مثلا ۶-۵ تا خوب است. اسم پسر اولم را علی و دخترم را زینب می‌گذارم». مهران البته در مورد تعداد بچه‌ها هنوز با همسرش حرف نزده اما خودش می‌گوید: «اولش یک‌کم ناز می‌کند اما راضی می‌شود».
  او مرا با این وضعیت انتخاب کرده است
به‌اش نمی‌آید اهل زدن حرف‌های عاشقانه باشد. اما او در این باره می‌گوید: «به‌هرحال اگر کسی را دوست داری باید بهش بگویی؛ من هم روزی صد بار می‌گویم دوستش دارم. او هم به من می‌گوید». مهران از اینکه این حرف‌ها را می‌زند خجالت می‌کشد اما خب او هم برای کارش دلیل دارد؛ «زنم من را با این وضعیت انتخاب کرد. شاید کمتر دختری توی این دوره‌ و زمانه حاضر می‌شد با من ازدواج کند؛ برای همین حقش است که بگویم دوستش دارم. من هم بهش می‌گویم (می‌خندد)».
گفتنی است این گزارش جذاب سال 87 در هفته‌نامه همشهری سرنخ منتشر شده است.




 
نام شما

آدرس ايميل شما

عباس
Iran, Islamic Republic of
مبارکش باشه، خوشبخت بشن، ولی نگاه ریزیش نکنید
Iran, Islamic Republic of
ان شا ءالله که خوشبخترین شوند
یک نفر
United Arab Emirates
تورو خدا شانس را نگاه🤦
Iran, Islamic Republic of
مباررررکت باشه مرد بزرگ .مردی و بزرگی به هیکل نیست به صداقت و پاکیه
بویراحمد
Ukraine
ان شاا...خوشبخت بشی مرد،قدر خانمت رو بدون
حسین
Iran, Islamic Republic of
خیلی خوبه مهران مردواقعی وخانم اونمونه زن واقعی خوشبخت بشن انشاالله
Iran, Islamic Republic of
جونم تو رگهای مهران
Iran, Islamic Republic of
من اینو میشناسم هم هم محله ایی هستیم تو یه مدرسه هم درس میخوندیم بچه که بودیم همه مسخرش میکردن ولی الان از همه لحاظ از همه ما جلوتره هم هنرمند شبکه افلاک خرم اباد هم خونه داره هم زن خوب داره دو تا پسر سالم داره مغازه فرش فروشی داره مکه رفته ‌......واقعا راست میگن خدا باید بسازه
Iran, Islamic Republic of
واقعا خدا کمک به این گونه خانم ها کنه وعاقبت بخیر بشند...احسن به این زوج خوشبخت بشید انشالله
تیشه به ریشه پول ملی

تیشه به ریشه پول ملی

اخیرا یکی از نمایندگان مجلس از لایحه‌‌‌ای موسوم به «حجاب و عفاف» رونمایی کرده است که ...
مترویی که عموما خراب است! / آیا زاکانی بی‌خیال امور شهر تهران شده است

مترویی که عموما خراب است! / آیا زاکانی بی‌خیال امور شهر تهران شده است

«شهرداری دیگر مماشات نکند و منابعی که در اختیارشان گذاشتیم را هرچه سریع‌تر برای رفع نقص ...
۳ واکنش شفقت‌برانگیز  به انتخابات

۳ واکنش شفقت‌برانگیز  به انتخابات

اکنون که یکی از عجیب‌ترین انتخابات‌های بعد از انقلاب تمام شد، انتظار آن بود که تحلیل‌ها ...
به نظر شما کدام دانشگاه سال 1402 در استان کهگیلویه و بویراحمد عملکردی بهتری داشته است؟
دانشگاه یاسوج
دانشگاه علوم پزشکی
دانشگاه آزاد اسلامی
دانشگاه پیام‌نور
دانشگاه علمی کاربردی
دانشگاه فنی و حرفه‌ای
هیچ کدام
1