تاریخ انتشار
سه شنبه ۴ تير ۱۳۹۸ ساعت ۲۳:۳۷
کد مطلب : ۴۱۰۵۹۰
نگاهی به مسائل سیاسی و اجتماعی شهرستان گچساران به قلم یدالله مرادی؛
گذری زیر پوست گچساران (2)؛ از گاراژ فرهادی تا کافه حیدر
۲
کبنا ؛قسمت دوم؛ در قسمت اول گفتیم که موضوع بافت فرسوده گچساران همانند سایر شهرهای ایران مدتهاست که در دستور کار و مانور مدیران و دستگاههای اجرایی است و به این مطلب پرداخته شد که رسیدگی و حل معضلات مردم و پیشرفت و توسعه جامعه در همه ارکان آن یک ضرورت اجتناب ناپذیر است و از آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی بوده و هست و برای آگاهی نسل جوان اشارهای گذرا و به اجمال به شکل گیری محلات حاشیه شهر (سادات، رادک، لبنان، پربالی) به عمل آمد و به تفاوت کمبود امکانات این محلات با مناطق مرفه و مورد توجه حکومت پهلوی و نقش خاندانهای متمول و صاحب نفوذ در فرآیند شکل گیری این محلات فقیر را بر شمردم و حال در این قسمت به چگونگی نظام شهری گچساران پرداخته میشود:
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش / بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
وقتی نظام شهری گچساران به واسطه توسعه نظام شرکت نفت گسترش یافت به قول مرحوم جلال آل احمد و نقل کهن سالان این دیار که الحمدالله تعدادی از آنها در قید حیات هستند و همچنین مرحوم حاج خلیفه کفایی و مرحوم حسین مرادی، و وجود اسنادی در شرکت نفت، ابتدا کلیه فضای عمومی و جغرافیایی کنونی شهر گچساران توسط حاکم محلی (خان) به شرکت نفت واگذار و پول آن دریافت شد، از گردنه قبر دختر (اول محله کارکنان دولت کنونی تا باغ بنگه (باغ فردوس فعلی) و تا تپه محمد کشتهای (تپه بالای رستوران رضا و از پربالی تا تپه تانکیها (تپه بالای 108 دستگاه کنونی)، و دره معروف به چیت شوری (کنار 108 دستگاه) و تا انتهای برج زریون (500 دستگاه کنونی) اگر کسی در این فاصلهها زمین کشاورزی یا سکونتگاهی داشت، پول آن را به زمین داران محلی دادند و عملاً راه توسعه سایر محلات شهری و شرکتی پدید آمد. قدیمیهای گچساران به خوبی به یاد دارند که بالای همه تپههای اطراف شهر کل (ستون سیمانی) توسط شرکت نفت نصب شده بود و کاملاً مرزهای تملک شده تعیین شده بود ولی در بحبوحه انقلاب اسلامی همان خانوادهها و افراد زمیندار و مالک و صاحب نفوذ همان کلها (نشانههای سیمانی) را شکستند و حذف کردند و حال خود بخوانید، که بعدها چه شد؟!
علی ایحال در اطراف محلات مرفه نشین (حد فاصل خیابان شهید کیامرثی، شهید امینی، شهید بلادیان، مدرس و شهید بشارت تا پمپ بنزین مرکزی شهر) چندین محله حاشیه نشین به علت سیر مهاجرت از روستاها و اطراف و اکناف کشور به گچساران به منظور بازار کار پدید آمد و در این شرایط محله سادات، محله غربتها (آهنگرها)، محله لبنان شکل گرفت و محله رادک که یک روستایی بود به نام یکی از مالکان محلی هم ماوای دیگری برای مهاجرین گردید. در این محلات عمومأ خانهها را شبانه میساختند و مهر فقر و بیماری و منازل خشتی و کوچههای تنگ ویژگی همه این محلات بود و توجه دولت و حکومت فقط به همان بخش مرکزی شهر بود که متنفذین سکونت داشتند حتی وقتی سال 55 سیل ویرانگری بخشهایی از محله پربالی و سادات را آسیب رساند آن وقت به فکر ایجاد دو کانال مرکزی کنونی شهر برای امنیت همان خانوادههای صاحب قدرتی شدند که مهمان پذیر چند خانواده اسرائیلی هم بودند؟!
چون محلات پر جمعیت و اما بی توجه اطراف شهر فاقد مدرسه بودند لذا برای مدرسه راهنمایی نزدیکترین مدرسه پسرانه، راهنمایی فردوسی (دبیرستان دخترانه کوثر امروزی) بود و پشت آنهم راهنمایی دخترانه اندیشه که از انتهای محله سادات و لبنان و رادک باید هر روز پیاده دو نوبت (صبح و عصر) به مدرسهای میآمدیم که در آن فرزندان خانوادههای صاحب عنوان و نفوذ همه امتیازات اشرافیگری چون لباس، کیف و کفش و احترام ویژه توسط معلمین و عوامل مدرسهها را داشتند و با همه تنبلی و درس نخواندن و حتی .....؟!، اما زودتر از درس خوانها قبولی آنها اعلام میشد؟! برای دبیرستان رفتن هم از هر کجای شهر باید تنها به یکی از دو دبیرستان دخترانه پروین اعتصامی و پسرانه کورش کبیر (دبیرستان ولایت کنونی) میرفتیم و باز هم تصاویر روزانه تبعیض و جنگ فقر و غنا که در همه فضای شهر پر بود، در آن مکان مدارس جلوه بیشتری داشت، این رنگها و زنگهای تبعیض بر تمام رابطهها حاکمیت داشت بقول فرزند آقای عارف نماینده تهران آنها حامل ژن برتر بودند؟! ......؟! در حالی کسانی از رفتن به کافه (رستوران امروزی) و سینما و دیدن فیلمهای هیجانی و ضداخلاقی و سوار شدن بر ماشینها و دوچرخه سواری و دور زدن با موتور تعریف میکردند، این بچههای محله لبنان و رادک و سادات بودند که با پاهای پیاده و جیب خالی و لباس پاره خود نجوا میکردند و به امید استقرار عدالتی در صبحی نزدیک از کارگری، دستفروشی و شاگردی مغازهها و سختی تهیه لباس مدرسه خود در تلاش و تکاپو بودند. تبعیض در تمام موارد که مالکها بر بچههای محلههای سادات وارد میشد در عین حال سبب شد تا آنها تلاش و تمام سعی خود را قرار دادند برای پیشرفت. تا با چاشنی مطالعه در سایه فقر و نداری پاسخ ملاکین را بدهند. اگر دردانههای ژن برتری برای دیدن لیلا فروهرها در باشگاه مهرگان و خوردن چلو کباب کوبیده در کافه مرحوم حاج حیدر به رقص در میآمدند و آدرس مشروب فروشیها را به همدیگر میدادند، بچه محلههای فقیر عصرها دور هم جمع میشدند تا یا تیم فوتبال خود را شکل دهند یا به روضه خوانی در منزل مرحوم فرهادی (گاراژ دار) بروند و یا به سوی مسجد صاحب الزمانی روانه شوند که در صف نماز خوانهای مسجد نه بچه اشرافیها را میدیدند و نه پدران آنها را؟! و نهایتاً حاج یدالله بیستون را ملاحظه میکردند و نوحه خوانی هایش را و کلاس قرآن شیخ نابینای با صفا و محبتی به نام شیخ جواد عدالتیان.
بد نیست نکته دیگری را هم به آن دسته از عزیزانی بگویم که با دریافت مزد قلم را میچرخانند و میگویند از محله ساداتها و حامیان امروزی آن چیزی نگویید و ننویسید؟! چون 90 درصد منازل اطراف شهر به صورت شبانه و با تهیه کاه و گل و خشت ساخته میشدند، فاقد کاغذ مالک (خان) بودند و لذا عوامل خان (صاحب منصبان و نزدیکان او) از همین فقرا و خانههای حلبی و خشتی که کوچک هم بودند پولی مطالبه میکردند تا نزد خان کاغذ زمین تهیه و تحویل دهند؟! یعنی خودشان برای سود جیبشان هم مانع نمیشدند تا این خانهها ساخته شود و بعد کاغذ آن را از خان میگرفتند. (خود ما بعد از دو سال صاحب این چنین منزلی در محله سادات کنار همان فلکه گاوی مشهور شدیم) و بدین طریق بود که محلات از نوع سادات به صورت حاشیه نشین از فقرا و مهاجرین شکل گرفت و البته صداقت و پاکی بر مردم این محلات موج میزد به طوری که در کل محله تا سال 56 و 57 فقط سه مغازه دار وجود داشت که هر سه شریف و نجیب و امانتدار همین فقرا بودند:
حاج سید منصور قادری (پدر آزاده)، بابر ورزشی (پدر شهید)، سید مرتضی فاطمی (پدر شهید یدالله)، خسرو مراد پور (پدر شهید) و معتمدان ارجمندی چون (علاوه بر بزرگان طایفه قائد یوسفیها مثل حبیبیها، کاظمیها، جمشیدیها، رضاییها و ...) سید صدراله توفیقی، خلیل پرهون (پدر شهید)، درویش پرور، بهزاد یوسفی، حاج عسکر رحیمی، میر عیوض کشاورز، غلام محمد مرادی، جلیل فنی، میرحسین کشاورز، میرمعصوم کشاورز، سید خلیفه پند گیر، همت علی عباسی، کامحمدلطیف کاظمی، مشهدی حسین جوزانی، شیخ خداداد انصاری، کربلایی خلیفه کریمی، سید غلامرضا کشاورز، علی محمدصدیقی، حسن احمدی، سید یدالله کشاورز، حاج یعقوب پناهی، بهرام جعفری، حبیب الله شفیعی، الله کس کرمی، عباس کرمی، عبدی پور، خانواده شهید جعفرپور، خانواده حبیبی افتخار و دهها خانواده معظم و محترم دیگر.... هم وجود داشتند که در سلامت و صحت رفتار مطلوب مردم روستا زاده این دیار نقش محوری داشتند. به همین دلیل در تمام آن سالها حتی یک مورد از خودکشیهای سالهای اخیر و معضلات اخلاقی کنونی را هم در این فضا نه میدیدی و نه حس میکردی.
محلات فقیر نشین گچساران را مدعیان دارای ژن برترها شکل دادند تا بر آنها انواع ستم روا دارند از مهاجرت و کمبودهای آنها خود کاخها برافراشتند و آنگاه که موهبت انقلاب اسلامی دستانشان را از دیوار کوتاه این محلات برداشت با رنگی و شکلی و سیمائی و نامی جدید به تجارت با این محلات پرداختهاند آنها باید پاسخگوی محرومیتهای این محلات میبودند و نظام اسلامی باید برای روشهای غلط نظام حکومت پهلوی از سردمداران و متولیان و شهرداران و انجمنها و افراد صاحب نفوذی که عامل این مصیبتها بودند بازخواست میکرد؟! ولی ...؟
چه زیبا حافظ فرمود:
جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
و بدانیم که:
حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد
در قسمت سوم اشارهای به چگونگی تجارت با این محلات حاشیه شهر در حال حاضر خواهد شد.
ادامه در قسمت سوم...
----------------------------------------
یدالله مرادی
02/04/ 98-گچساران
----------------------------------------
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش / بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
وقتی نظام شهری گچساران به واسطه توسعه نظام شرکت نفت گسترش یافت به قول مرحوم جلال آل احمد و نقل کهن سالان این دیار که الحمدالله تعدادی از آنها در قید حیات هستند و همچنین مرحوم حاج خلیفه کفایی و مرحوم حسین مرادی، و وجود اسنادی در شرکت نفت، ابتدا کلیه فضای عمومی و جغرافیایی کنونی شهر گچساران توسط حاکم محلی (خان) به شرکت نفت واگذار و پول آن دریافت شد، از گردنه قبر دختر (اول محله کارکنان دولت کنونی تا باغ بنگه (باغ فردوس فعلی) و تا تپه محمد کشتهای (تپه بالای رستوران رضا و از پربالی تا تپه تانکیها (تپه بالای 108 دستگاه کنونی)، و دره معروف به چیت شوری (کنار 108 دستگاه) و تا انتهای برج زریون (500 دستگاه کنونی) اگر کسی در این فاصلهها زمین کشاورزی یا سکونتگاهی داشت، پول آن را به زمین داران محلی دادند و عملاً راه توسعه سایر محلات شهری و شرکتی پدید آمد. قدیمیهای گچساران به خوبی به یاد دارند که بالای همه تپههای اطراف شهر کل (ستون سیمانی) توسط شرکت نفت نصب شده بود و کاملاً مرزهای تملک شده تعیین شده بود ولی در بحبوحه انقلاب اسلامی همان خانوادهها و افراد زمیندار و مالک و صاحب نفوذ همان کلها (نشانههای سیمانی) را شکستند و حذف کردند و حال خود بخوانید، که بعدها چه شد؟!
علی ایحال در اطراف محلات مرفه نشین (حد فاصل خیابان شهید کیامرثی، شهید امینی، شهید بلادیان، مدرس و شهید بشارت تا پمپ بنزین مرکزی شهر) چندین محله حاشیه نشین به علت سیر مهاجرت از روستاها و اطراف و اکناف کشور به گچساران به منظور بازار کار پدید آمد و در این شرایط محله سادات، محله غربتها (آهنگرها)، محله لبنان شکل گرفت و محله رادک که یک روستایی بود به نام یکی از مالکان محلی هم ماوای دیگری برای مهاجرین گردید. در این محلات عمومأ خانهها را شبانه میساختند و مهر فقر و بیماری و منازل خشتی و کوچههای تنگ ویژگی همه این محلات بود و توجه دولت و حکومت فقط به همان بخش مرکزی شهر بود که متنفذین سکونت داشتند حتی وقتی سال 55 سیل ویرانگری بخشهایی از محله پربالی و سادات را آسیب رساند آن وقت به فکر ایجاد دو کانال مرکزی کنونی شهر برای امنیت همان خانوادههای صاحب قدرتی شدند که مهمان پذیر چند خانواده اسرائیلی هم بودند؟!
چون محلات پر جمعیت و اما بی توجه اطراف شهر فاقد مدرسه بودند لذا برای مدرسه راهنمایی نزدیکترین مدرسه پسرانه، راهنمایی فردوسی (دبیرستان دخترانه کوثر امروزی) بود و پشت آنهم راهنمایی دخترانه اندیشه که از انتهای محله سادات و لبنان و رادک باید هر روز پیاده دو نوبت (صبح و عصر) به مدرسهای میآمدیم که در آن فرزندان خانوادههای صاحب عنوان و نفوذ همه امتیازات اشرافیگری چون لباس، کیف و کفش و احترام ویژه توسط معلمین و عوامل مدرسهها را داشتند و با همه تنبلی و درس نخواندن و حتی .....؟!، اما زودتر از درس خوانها قبولی آنها اعلام میشد؟! برای دبیرستان رفتن هم از هر کجای شهر باید تنها به یکی از دو دبیرستان دخترانه پروین اعتصامی و پسرانه کورش کبیر (دبیرستان ولایت کنونی) میرفتیم و باز هم تصاویر روزانه تبعیض و جنگ فقر و غنا که در همه فضای شهر پر بود، در آن مکان مدارس جلوه بیشتری داشت، این رنگها و زنگهای تبعیض بر تمام رابطهها حاکمیت داشت بقول فرزند آقای عارف نماینده تهران آنها حامل ژن برتر بودند؟! ......؟! در حالی کسانی از رفتن به کافه (رستوران امروزی) و سینما و دیدن فیلمهای هیجانی و ضداخلاقی و سوار شدن بر ماشینها و دوچرخه سواری و دور زدن با موتور تعریف میکردند، این بچههای محله لبنان و رادک و سادات بودند که با پاهای پیاده و جیب خالی و لباس پاره خود نجوا میکردند و به امید استقرار عدالتی در صبحی نزدیک از کارگری، دستفروشی و شاگردی مغازهها و سختی تهیه لباس مدرسه خود در تلاش و تکاپو بودند. تبعیض در تمام موارد که مالکها بر بچههای محلههای سادات وارد میشد در عین حال سبب شد تا آنها تلاش و تمام سعی خود را قرار دادند برای پیشرفت. تا با چاشنی مطالعه در سایه فقر و نداری پاسخ ملاکین را بدهند. اگر دردانههای ژن برتری برای دیدن لیلا فروهرها در باشگاه مهرگان و خوردن چلو کباب کوبیده در کافه مرحوم حاج حیدر به رقص در میآمدند و آدرس مشروب فروشیها را به همدیگر میدادند، بچه محلههای فقیر عصرها دور هم جمع میشدند تا یا تیم فوتبال خود را شکل دهند یا به روضه خوانی در منزل مرحوم فرهادی (گاراژ دار) بروند و یا به سوی مسجد صاحب الزمانی روانه شوند که در صف نماز خوانهای مسجد نه بچه اشرافیها را میدیدند و نه پدران آنها را؟! و نهایتاً حاج یدالله بیستون را ملاحظه میکردند و نوحه خوانی هایش را و کلاس قرآن شیخ نابینای با صفا و محبتی به نام شیخ جواد عدالتیان.
بد نیست نکته دیگری را هم به آن دسته از عزیزانی بگویم که با دریافت مزد قلم را میچرخانند و میگویند از محله ساداتها و حامیان امروزی آن چیزی نگویید و ننویسید؟! چون 90 درصد منازل اطراف شهر به صورت شبانه و با تهیه کاه و گل و خشت ساخته میشدند، فاقد کاغذ مالک (خان) بودند و لذا عوامل خان (صاحب منصبان و نزدیکان او) از همین فقرا و خانههای حلبی و خشتی که کوچک هم بودند پولی مطالبه میکردند تا نزد خان کاغذ زمین تهیه و تحویل دهند؟! یعنی خودشان برای سود جیبشان هم مانع نمیشدند تا این خانهها ساخته شود و بعد کاغذ آن را از خان میگرفتند. (خود ما بعد از دو سال صاحب این چنین منزلی در محله سادات کنار همان فلکه گاوی مشهور شدیم) و بدین طریق بود که محلات از نوع سادات به صورت حاشیه نشین از فقرا و مهاجرین شکل گرفت و البته صداقت و پاکی بر مردم این محلات موج میزد به طوری که در کل محله تا سال 56 و 57 فقط سه مغازه دار وجود داشت که هر سه شریف و نجیب و امانتدار همین فقرا بودند:
حاج سید منصور قادری (پدر آزاده)، بابر ورزشی (پدر شهید)، سید مرتضی فاطمی (پدر شهید یدالله)، خسرو مراد پور (پدر شهید) و معتمدان ارجمندی چون (علاوه بر بزرگان طایفه قائد یوسفیها مثل حبیبیها، کاظمیها، جمشیدیها، رضاییها و ...) سید صدراله توفیقی، خلیل پرهون (پدر شهید)، درویش پرور، بهزاد یوسفی، حاج عسکر رحیمی، میر عیوض کشاورز، غلام محمد مرادی، جلیل فنی، میرحسین کشاورز، میرمعصوم کشاورز، سید خلیفه پند گیر، همت علی عباسی، کامحمدلطیف کاظمی، مشهدی حسین جوزانی، شیخ خداداد انصاری، کربلایی خلیفه کریمی، سید غلامرضا کشاورز، علی محمدصدیقی، حسن احمدی، سید یدالله کشاورز، حاج یعقوب پناهی، بهرام جعفری، حبیب الله شفیعی، الله کس کرمی، عباس کرمی، عبدی پور، خانواده شهید جعفرپور، خانواده حبیبی افتخار و دهها خانواده معظم و محترم دیگر.... هم وجود داشتند که در سلامت و صحت رفتار مطلوب مردم روستا زاده این دیار نقش محوری داشتند. به همین دلیل در تمام آن سالها حتی یک مورد از خودکشیهای سالهای اخیر و معضلات اخلاقی کنونی را هم در این فضا نه میدیدی و نه حس میکردی.
محلات فقیر نشین گچساران را مدعیان دارای ژن برترها شکل دادند تا بر آنها انواع ستم روا دارند از مهاجرت و کمبودهای آنها خود کاخها برافراشتند و آنگاه که موهبت انقلاب اسلامی دستانشان را از دیوار کوتاه این محلات برداشت با رنگی و شکلی و سیمائی و نامی جدید به تجارت با این محلات پرداختهاند آنها باید پاسخگوی محرومیتهای این محلات میبودند و نظام اسلامی باید برای روشهای غلط نظام حکومت پهلوی از سردمداران و متولیان و شهرداران و انجمنها و افراد صاحب نفوذی که عامل این مصیبتها بودند بازخواست میکرد؟! ولی ...؟
چه زیبا حافظ فرمود:
جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
و بدانیم که:
حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد
در قسمت سوم اشارهای به چگونگی تجارت با این محلات حاشیه شهر در حال حاضر خواهد شد.
ادامه در قسمت سوم...
----------------------------------------
یدالله مرادی
02/04/ 98-گچساران
----------------------------------------