تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۰۶
کد مطلب : ۴۵۱۰۵۱
بررسی شکاف اقتصادی و کیفیت خدمات آموزشی در کهگیلویه و بویراحمد؛
من شاگرد نمونۀ کلاس هستم اما در بیصاحبی رشد نمیکنیم!
رفعت کاظمی
۳
کبنا ؛
قریب به دو ماه از این توییت آقای اسماعیل آذرنژاد (روحانیای که در روستاهای استان به ترویج کتابخوانی، قصهگویی، نقاشی و بازی برای کودکان میپردازد) میگذرد که نوشت:
"ما بچهها بیصاحب هستیم. از روستا برمیگشتم، کنار چشمه ایستادم آب بخورم، سه دانشآموز نشسته بودند، گفتند کلاس دوم راهنمایی هستیم، هر روز باید دو ساعت پیاده برویم شهر و برگردیم، جادهی روستا خاکیست، ماشین نیست. زمستان نابود میشویم. من شاگرد نمونهی کلاسهستم اما در بیصاحبی رشد نمیکنیم!"
این چند خط، ماحصل و خلاصهی همهی آن چیزی است که تحتِ عنوانِ فقدانِ اصلی به نام "عدالتِ آموزشی" دیده و شنیدهایم و این دانشآموز همهی این بیعدالتی را در این دو جمله به رخ همهی نظامی میکشد که قرار بود صاحبان و ولینعمتانش همین محرومین و پابرهنهها باشند؛ "من شاگرد نمونهی کلاس هستم اما در بیصاحبی رشد نمیکنیم!"
تنها ۲/۵درصد از رتبههای تکرقمی کنکور سراسری امسال از مدارس دولتی بودهاند و این تیر خلاصی بر پیکرهی اصل ۳۰ قانون اساسیست که قرار بود آموزش رایگان و باکیفیت را در اختیار عموم قرار دهد. آنچه رنجآور است اینکه؛ دولتیها، مجلسیها، کارگزاران و دهکهای بالای جامعه از این وضعیت رِقتبار نه تنها آزردهخاطر نیستند که بالعکس هر کدام در حدِ توان و وسعِ خود، سعی در عمق دادنِ بیشتر به این رنجنامه را دارند.
چرا؟!
زیرا این سیستمِ نابرابر، توانایی این را دارد که بدون کوچکترین دردسر و زحمتی، و با ظاهری شیک و قانونی به انتقالِ قدرت از پدران به فرزندان اهتمام ورزد و کسی هم نتواند بپرسد؛ چرا و چگونه!
مجتبی نامخواه به درستی میگوید: وقتی در سندِ تحول بنیادین آموزشوپرورش آمده است تقویت و گسترش مدارس غیردولتی با اصلاح و بازنگری قوانین و مقررات موجود، یعنی ما نه تنها چیزی به نام "عدالت آموزشی" نداریم بلکه در عالیترین اسناد بالادستیمان هم به نام تحول، اصلاح و بازنگریِ وضع موجود، دارند این نابرابری را تجویز میکنند!
این رویه دقیقا برخلاف آن چیزیست که یکی از تئوریسینهای نظام جمهوری اسلامی، به نام "شهید بهشتی" مدنظر داشت. همان شهید بهشتی که قبل از انقلاب، وجود مدرسهی خصوصی را لازم میدانست اما بعد از انقلاب معتقد بود در نظام اسلامی نباید فقط یک طبقهی خاص، کشور را بچرخاند.
آنچه مبرهن است اینکه؛ تبعیض در توزیعِ منابع، ثروتها، امکانات، امکانها، اجرای قانون و برقراری عدالت باعث شده که توانایی تربیت مدیر و کارگزار در چنبرهی قدرتِ مدارسی محدود و خاص باشد، و این یعنی آن دانشآموز در کورترین نقطهی استان کهگیلویه و بویراحمد به درستی فهمیده است که شاگرد نمونهی کلاس بودن فایدهای ندارد چراکه آنها بیصاحب هستند و در بیصاحبی رشد نمیکنند. آن دانشآموز به درستی فهمیده است که "آموزش" کالایی لوکس است که باعث افزایش فاصلهی اجتماعی- طبقاتی میشود و آکواریومی به نام مدارسِ خصوصی، ذبحکنندهی عدالت آموزشی است. آن دانشآموز به درستی فهمیده است که بااستعداد است اما استعدادش برای کارهایی خرج میشود که تاثیری در تضمین آیندهاش ندارد.
اینکه در این چند روز، مسئولین و سیاسیون استان کهگیلویه و بویراحمد در صدور پیام تبریک به یکی از دانشآموز هماستانی بهخاطر کسب رتبهی برتر کنکور، گوی سبقت را از هم ربودهاند را برای اهلش وامینهم. برای من آنچه مهم است حال و احوال این روزهای آن دانشآموزان مستعدیست که در بیصاحبی رشد نمیکنند که تنها خدا میداند بعد از اعلام نتایج کنکور به چه چیزهایی میاندیشند. همان دانشآموزانی که سالها، تختخوابشان در شبِ قبل از کنکور، پارک و فلکهی شهر دهدشت و یا در خوشبینانهترین حالت، منزل قوم و خویششان بوده است. همان دانشآموزانی که امسال برای اولین بار مصلی آن شهر را در اختیارشان قرار دادند تا شبی را که قرار است فردایش با مرفهترین ژنهای خوب کشور به بزرگترین رقابتِ علمی بپردازند را بیسرپناه نباشند.
آقایان؛ اینکه همهی حواستان، معطوف موفقیت یک نفر گشته و از سایرین غافل ماندهاید خیلی ترستاک است. به این فکر کنید که آن دانشآموزانی که فهمیدهاند مستعد اما بیصاحباند به جای درس خواندن چه راههایی را برای پیشرفت انتخاب خواهند کرد، و آیا پارهای از آن راهها از مسیر خشونتِ حاصل از این تبعیض و نابرابری نخواهد گذشت؟!
..................
رفعت کاظمی
"ما بچهها بیصاحب هستیم. از روستا برمیگشتم، کنار چشمه ایستادم آب بخورم، سه دانشآموز نشسته بودند، گفتند کلاس دوم راهنمایی هستیم، هر روز باید دو ساعت پیاده برویم شهر و برگردیم، جادهی روستا خاکیست، ماشین نیست. زمستان نابود میشویم. من شاگرد نمونهی کلاسهستم اما در بیصاحبی رشد نمیکنیم!"
این چند خط، ماحصل و خلاصهی همهی آن چیزی است که تحتِ عنوانِ فقدانِ اصلی به نام "عدالتِ آموزشی" دیده و شنیدهایم و این دانشآموز همهی این بیعدالتی را در این دو جمله به رخ همهی نظامی میکشد که قرار بود صاحبان و ولینعمتانش همین محرومین و پابرهنهها باشند؛ "من شاگرد نمونهی کلاس هستم اما در بیصاحبی رشد نمیکنیم!"
تنها ۲/۵درصد از رتبههای تکرقمی کنکور سراسری امسال از مدارس دولتی بودهاند و این تیر خلاصی بر پیکرهی اصل ۳۰ قانون اساسیست که قرار بود آموزش رایگان و باکیفیت را در اختیار عموم قرار دهد. آنچه رنجآور است اینکه؛ دولتیها، مجلسیها، کارگزاران و دهکهای بالای جامعه از این وضعیت رِقتبار نه تنها آزردهخاطر نیستند که بالعکس هر کدام در حدِ توان و وسعِ خود، سعی در عمق دادنِ بیشتر به این رنجنامه را دارند.
چرا؟!
زیرا این سیستمِ نابرابر، توانایی این را دارد که بدون کوچکترین دردسر و زحمتی، و با ظاهری شیک و قانونی به انتقالِ قدرت از پدران به فرزندان اهتمام ورزد و کسی هم نتواند بپرسد؛ چرا و چگونه!
مجتبی نامخواه به درستی میگوید: وقتی در سندِ تحول بنیادین آموزشوپرورش آمده است تقویت و گسترش مدارس غیردولتی با اصلاح و بازنگری قوانین و مقررات موجود، یعنی ما نه تنها چیزی به نام "عدالت آموزشی" نداریم بلکه در عالیترین اسناد بالادستیمان هم به نام تحول، اصلاح و بازنگریِ وضع موجود، دارند این نابرابری را تجویز میکنند!
این رویه دقیقا برخلاف آن چیزیست که یکی از تئوریسینهای نظام جمهوری اسلامی، به نام "شهید بهشتی" مدنظر داشت. همان شهید بهشتی که قبل از انقلاب، وجود مدرسهی خصوصی را لازم میدانست اما بعد از انقلاب معتقد بود در نظام اسلامی نباید فقط یک طبقهی خاص، کشور را بچرخاند.
آنچه مبرهن است اینکه؛ تبعیض در توزیعِ منابع، ثروتها، امکانات، امکانها، اجرای قانون و برقراری عدالت باعث شده که توانایی تربیت مدیر و کارگزار در چنبرهی قدرتِ مدارسی محدود و خاص باشد، و این یعنی آن دانشآموز در کورترین نقطهی استان کهگیلویه و بویراحمد به درستی فهمیده است که شاگرد نمونهی کلاس بودن فایدهای ندارد چراکه آنها بیصاحب هستند و در بیصاحبی رشد نمیکنند. آن دانشآموز به درستی فهمیده است که "آموزش" کالایی لوکس است که باعث افزایش فاصلهی اجتماعی- طبقاتی میشود و آکواریومی به نام مدارسِ خصوصی، ذبحکنندهی عدالت آموزشی است. آن دانشآموز به درستی فهمیده است که بااستعداد است اما استعدادش برای کارهایی خرج میشود که تاثیری در تضمین آیندهاش ندارد.
اینکه در این چند روز، مسئولین و سیاسیون استان کهگیلویه و بویراحمد در صدور پیام تبریک به یکی از دانشآموز هماستانی بهخاطر کسب رتبهی برتر کنکور، گوی سبقت را از هم ربودهاند را برای اهلش وامینهم. برای من آنچه مهم است حال و احوال این روزهای آن دانشآموزان مستعدیست که در بیصاحبی رشد نمیکنند که تنها خدا میداند بعد از اعلام نتایج کنکور به چه چیزهایی میاندیشند. همان دانشآموزانی که سالها، تختخوابشان در شبِ قبل از کنکور، پارک و فلکهی شهر دهدشت و یا در خوشبینانهترین حالت، منزل قوم و خویششان بوده است. همان دانشآموزانی که امسال برای اولین بار مصلی آن شهر را در اختیارشان قرار دادند تا شبی را که قرار است فردایش با مرفهترین ژنهای خوب کشور به بزرگترین رقابتِ علمی بپردازند را بیسرپناه نباشند.
آقایان؛ اینکه همهی حواستان، معطوف موفقیت یک نفر گشته و از سایرین غافل ماندهاید خیلی ترستاک است. به این فکر کنید که آن دانشآموزانی که فهمیدهاند مستعد اما بیصاحباند به جای درس خواندن چه راههایی را برای پیشرفت انتخاب خواهند کرد، و آیا پارهای از آن راهها از مسیر خشونتِ حاصل از این تبعیض و نابرابری نخواهد گذشت؟!
..................
رفعت کاظمی