تاریخ انتشار
يکشنبه ۹ تير ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۴۰
کد مطلب : ۴۱۰۶۹۰
ابراهیم فیاض:
آیتالله بهشتی پروژهای ناتمام است
۰
کبنا ؛ ابراهیم فیاض، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت:
۱. شهید بهشتی اهل اصفهان بود. گویا هر کس فلسفه خوانده، به نوعی از اصفهان گذر کرده است؛ از بوعلی سینا گرفته تا سهروردی و... شهید بهشتی در «محله لنبان» زندگی میکرد که هنوز هم از محلههای مهم و اساسی اصفهان محسوب میشود. از این رو میتوان گفت که او خاستگاهی فلسفی دارد. او از عقلانیت اصفهانی شروع میکند و به علم کلام میرسد.
دکتر «بهشتی» در تمام آثارش، چارچوبهای کلامی تشیع را در جهان جدید دنبال میکند. «علم کلام» علم ارتباطی دین است. دین در مواجهه با جهان ذهنی و عینی بشر یک چارچوب ارتباطی دارد و آن علم کلام است. شهید بهشتی از فلسفه به علم کلام و از آن به فقه رسید. فلسفهای که ایشان به آن باور دارد، عرفان فلسفی شده ملاصدرا نیست بلکه او بشدت بهدنبال چارچوبهای کلان فلسفی جهان است به همین دلیل دنبال یادگیری زبانهای مختلف میرود؛ از انگلیسی و آلمانی گرفته تا زبان عربی و تا حدی هم فرانسه.
۲. وقتی شهید بهشتی به آلمان میرود، باز دغدغه «کلام میانفرهنگی» را دارد و سعی میکند در آنجا هم «کلام میانفرهنگی» را ایجاد کند. همچون «امام موسی صدر» که در لبنان دغدغه ایجاد «فقه میانفرهنگی» داشت، آیتالله بهشتی میکوشید تجلی کلام ادیان مختلف را در فلسفههایشان بجوید و سپس بررسی کند که آیا میتوان طرح تأسیسی برای کلام اسلامی ایجاد کرد یا خیر؟
زمانی که به ایران بازمیگردد طرح «شناخت اسلام» را مینویسد و سعی میکند یک مبنای کلامی برای اسلام بنویسد و با همکاری شهید باهنر، کتابهای دینی دوره شاه را مینویسند و اینچنین میکوشد تا یک علم تأسیسی دینی بنا کند. از اینجا به بعد تحول دینی شروع میشود.
با وارد کردن کلام میانفرهنگی در عرصه جامعه بشدت سعه صدر ایشان هم بالا رفت و نسبت به اندیشههای چپ، مجاهدین خلق، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز و... گشودگی و سعه صدر بالایی پیدا کرد و اگر آیتالله بهشتی میبود شاید بسیاری از تندرویهای بعد از انقلاب اتفاق نمیافتاد و هیچ جنگی بین سوسیالیسم و اسلام شکل نمیگرفت.
۳. شهید بهشتی همچنین کوشید قانون اساسی را که بر اساس اصول سکولاریسم و لائیسیسم فرانسه نوشته شده بود، بازنویسی و بر اساس کلام میانفرهنگی، فقه میانفرهنگی را هم تأسیس کند. پروژه فکری شهید بهشتی این بود که از کلام به سوی فقه حرکت کند و فقه را از حالت تقلیلی و اصغر به فقه اکبر بدل نماید اما متأسفانه پروژه فکری او ناتمام ماند.
۴. از وارثان فکری شهید بهشتی متأسفانه امروز از هیچ کسی بهطور مشخص نمیتوان نام برد. البته افرادی همچون سیدمحمد خاتمی و تا حدی هم محمد مجتهد شبستری را میتوان در زمره وارثان فکری او قلمداد کرد. واقعیت این است که شهید بهشتی در روزگار ما وارثان چندانی ندارد. علت آن هم نوآوری بسیار بالای او و ظرفیت وجودی خاصاش بود. او ذکاوت و هوشیاری منحصر به فردی داشت. زمانی که در آلمان اقامت داشت شبانهروز متنهای اصیل و مرجع را به زبان اصلی میخواند و ترجمه میکرد. او جلوتر از زمان خودش بود. از این رو بهشتی را نهتنها میتوان متفکر معاصر ما دانست بلکه بدرستی باید متفکر آینده جامعه ما قلمداد کرد. او پروژهای ناتمام است.
۵. در منظومه فکری شهید بهشتی بخش «کلام میانفرهنگی» بسیار میتواند برای برونرفت ما از مسائل و مشکلات امروزمان راهگشا باشد. از این رو باید اندیشه او را سرمشق قرار دهیم تا بتوانیم در عمل هم همچون او گام برداریم. ما امروز در حوزه علمیه، کلام اقتصادی، سیاسی و میانفرهنگی نداریم. برای مثال در چارچوب کلام اسلام و تشیع، رابطه عدالت و آزادی، زندگی روزمره و... تبیین نشده است. بهشتی میتوانست در مورد همه اینها بحث کند و همه اینها را به فقه ببرد. فقه امروز ما تقلیلی است؛ تقلیلیافته به موارد طهارتها و نجاستهاست. اگر چارچوبهای فکری و تئوریک اندیشه شهید بهشتی برای نسل امروز بیشتر روشن شود، تعاملات میان فرهنگی بین ما و اهل سنت و مسیحیت و یهودیت حل میشود اما متأسفانه اندیشه و منش فکری آیتالله بهشتی به حاشیه رانده شده است.
۶. واقعیت این است که وقتی انقطاع در اندیشه یک متفکر اتفاق میافتد که توسط جامعهاش درک نشود. جامعه ما در آن دوره بهشتی را نمیفهمید. کاری که آیتالله بهشتی کرد حتی روشنفکران هم نتوانستند در بعد اسلامشناختی و غربشناختی انجام دهند. بهشتی سعی میکرد غرب را خیلی عمیق بفهمد. به همین دلیل آلمانی، فرانسه، انگلیسی و عربی را بشدت میخواند و متون اصیل آنان را ترجمه میکرد.
درک و بسط اندیشههای ایشان چندان مسأله امروز حوزه و دانشگاه ما نیست و متأسفانه حوزه ما امروز با اندیشههای ایشان بسیار فاصله دارد. واقعیت این است که حتی دانشگاه هم از اندیشههای ایشان فاصله گرفت و غربزده شد.
۷. برای حل مسائل امروز و آینده جامعهمان باید به اندیشههای شهید بهشتی برگردیم. چون تنها کسی که توانسته از دل حوزههای علمیه قم با فلسفه و کلام اسلامی به سمت فلسفه و کلام غربی برود و آن را در عمق خود درک و در جامعه به شکل «حقوق»، «قانون» و «فقه» بازتولید کند؛ بیشک تنها آیتالله شهید بهشتی است. او در این زمینهها منحصر به فرد است. او متفکری کنشگر بود که ضمن نقشآفرینی در عرصه اندیشهورزی، به سیاست و حقوق هم ورود کرد و فقط در گویش نماند و به کنش هم پرداخت.»
دکتر «بهشتی» در تمام آثارش، چارچوبهای کلامی تشیع را در جهان جدید دنبال میکند. «علم کلام» علم ارتباطی دین است. دین در مواجهه با جهان ذهنی و عینی بشر یک چارچوب ارتباطی دارد و آن علم کلام است. شهید بهشتی از فلسفه به علم کلام و از آن به فقه رسید. فلسفهای که ایشان به آن باور دارد، عرفان فلسفی شده ملاصدرا نیست بلکه او بشدت بهدنبال چارچوبهای کلان فلسفی جهان است به همین دلیل دنبال یادگیری زبانهای مختلف میرود؛ از انگلیسی و آلمانی گرفته تا زبان عربی و تا حدی هم فرانسه.
۲. وقتی شهید بهشتی به آلمان میرود، باز دغدغه «کلام میانفرهنگی» را دارد و سعی میکند در آنجا هم «کلام میانفرهنگی» را ایجاد کند. همچون «امام موسی صدر» که در لبنان دغدغه ایجاد «فقه میانفرهنگی» داشت، آیتالله بهشتی میکوشید تجلی کلام ادیان مختلف را در فلسفههایشان بجوید و سپس بررسی کند که آیا میتوان طرح تأسیسی برای کلام اسلامی ایجاد کرد یا خیر؟
زمانی که به ایران بازمیگردد طرح «شناخت اسلام» را مینویسد و سعی میکند یک مبنای کلامی برای اسلام بنویسد و با همکاری شهید باهنر، کتابهای دینی دوره شاه را مینویسند و اینچنین میکوشد تا یک علم تأسیسی دینی بنا کند. از اینجا به بعد تحول دینی شروع میشود.
با وارد کردن کلام میانفرهنگی در عرصه جامعه بشدت سعه صدر ایشان هم بالا رفت و نسبت به اندیشههای چپ، مجاهدین خلق، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز و... گشودگی و سعه صدر بالایی پیدا کرد و اگر آیتالله بهشتی میبود شاید بسیاری از تندرویهای بعد از انقلاب اتفاق نمیافتاد و هیچ جنگی بین سوسیالیسم و اسلام شکل نمیگرفت.
۳. شهید بهشتی همچنین کوشید قانون اساسی را که بر اساس اصول سکولاریسم و لائیسیسم فرانسه نوشته شده بود، بازنویسی و بر اساس کلام میانفرهنگی، فقه میانفرهنگی را هم تأسیس کند. پروژه فکری شهید بهشتی این بود که از کلام به سوی فقه حرکت کند و فقه را از حالت تقلیلی و اصغر به فقه اکبر بدل نماید اما متأسفانه پروژه فکری او ناتمام ماند.
۴. از وارثان فکری شهید بهشتی متأسفانه امروز از هیچ کسی بهطور مشخص نمیتوان نام برد. البته افرادی همچون سیدمحمد خاتمی و تا حدی هم محمد مجتهد شبستری را میتوان در زمره وارثان فکری او قلمداد کرد. واقعیت این است که شهید بهشتی در روزگار ما وارثان چندانی ندارد. علت آن هم نوآوری بسیار بالای او و ظرفیت وجودی خاصاش بود. او ذکاوت و هوشیاری منحصر به فردی داشت. زمانی که در آلمان اقامت داشت شبانهروز متنهای اصیل و مرجع را به زبان اصلی میخواند و ترجمه میکرد. او جلوتر از زمان خودش بود. از این رو بهشتی را نهتنها میتوان متفکر معاصر ما دانست بلکه بدرستی باید متفکر آینده جامعه ما قلمداد کرد. او پروژهای ناتمام است.
۵. در منظومه فکری شهید بهشتی بخش «کلام میانفرهنگی» بسیار میتواند برای برونرفت ما از مسائل و مشکلات امروزمان راهگشا باشد. از این رو باید اندیشه او را سرمشق قرار دهیم تا بتوانیم در عمل هم همچون او گام برداریم. ما امروز در حوزه علمیه، کلام اقتصادی، سیاسی و میانفرهنگی نداریم. برای مثال در چارچوب کلام اسلام و تشیع، رابطه عدالت و آزادی، زندگی روزمره و... تبیین نشده است. بهشتی میتوانست در مورد همه اینها بحث کند و همه اینها را به فقه ببرد. فقه امروز ما تقلیلی است؛ تقلیلیافته به موارد طهارتها و نجاستهاست. اگر چارچوبهای فکری و تئوریک اندیشه شهید بهشتی برای نسل امروز بیشتر روشن شود، تعاملات میان فرهنگی بین ما و اهل سنت و مسیحیت و یهودیت حل میشود اما متأسفانه اندیشه و منش فکری آیتالله بهشتی به حاشیه رانده شده است.
۶. واقعیت این است که وقتی انقطاع در اندیشه یک متفکر اتفاق میافتد که توسط جامعهاش درک نشود. جامعه ما در آن دوره بهشتی را نمیفهمید. کاری که آیتالله بهشتی کرد حتی روشنفکران هم نتوانستند در بعد اسلامشناختی و غربشناختی انجام دهند. بهشتی سعی میکرد غرب را خیلی عمیق بفهمد. به همین دلیل آلمانی، فرانسه، انگلیسی و عربی را بشدت میخواند و متون اصیل آنان را ترجمه میکرد.
درک و بسط اندیشههای ایشان چندان مسأله امروز حوزه و دانشگاه ما نیست و متأسفانه حوزه ما امروز با اندیشههای ایشان بسیار فاصله دارد. واقعیت این است که حتی دانشگاه هم از اندیشههای ایشان فاصله گرفت و غربزده شد.
۷. برای حل مسائل امروز و آینده جامعهمان باید به اندیشههای شهید بهشتی برگردیم. چون تنها کسی که توانسته از دل حوزههای علمیه قم با فلسفه و کلام اسلامی به سمت فلسفه و کلام غربی برود و آن را در عمق خود درک و در جامعه به شکل «حقوق»، «قانون» و «فقه» بازتولید کند؛ بیشک تنها آیتالله شهید بهشتی است. او در این زمینهها منحصر به فرد است. او متفکری کنشگر بود که ضمن نقشآفرینی در عرصه اندیشهورزی، به سیاست و حقوق هم ورود کرد و فقط در گویش نماند و به کنش هم پرداخت.»