تاریخ انتشار
دوشنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۳۸
کد مطلب : ۴۰۹۱۵۱
یادداشت | محمود منطقیان
خود را بهتر بشناسیم
۰
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛متن ارسالی: از قدیم دانایان گفتهاند:" انسان بایدخود را بشناسد" و هم گفته اند که شناخت خداوند در گرو شناخت خویشتن است.
ندای سقراط حکیم یونانی نیز به همه انسانها این بودکه"ای انسان خودت را بشناس". شایدپاسخ این پرسش که انسان از چه راههایی می تواندخودرا بشناسد، ازنگاه عرفان وفلسفه وروانشناسی و.... متفاوت باشدوصاحب نظران دراین زمینه نگاههاوبرداشتهای گونه گون ومتفاوتی داشته باشند، لیکن انسانها ازنوع رفتار و روابط خودبا خدا و خویشتن و طبیعت و دیگرانسانها می توانندخودرا آنچنان که هستندبشناسندوارزیابی کنند. لازم است انسانهاهمواره برآنچه ازخودشان سرمی زند و هم دردرونشان میگذرد یعنی فکرواحساس وهم ازبرون یعنی رفتارها، نظرداشته باشندکه همینها مانندآینه ای شخصیت واقعی آنها را مینمایاند. باآنکه مابارهاشنیده ایم که هرکس بایدخودرا بشناسد، لیکن هنوزراه شناخت برماپوشیده ونا آشنااست وهمواره ازخودمی پرسیم که چگونه میتوان خودرا شناخت؟ بایدگفت نگاه دقیق به فکرواحساسی که از درون ما میگذرد و رفتارهایی که شبانه روز از ما سرمی زندبهترین وگویاترین راه خودشناسی است؛ هرچندانسان ازنگاه جامعه شناسی هم می تواندخود را در آینه جامعه ببیندوبشناسد.
در اینجا صرف نظراز افکارو احساس درونی ونگاه جامعه به فرد، به پارهای ازرفتارها اشاره می شودکه معرف نوع شخصیت ماست وهرکس میتواند ازاین منظرخودرا ببیندو بشناسدو ارزیابی کند؛ هرچندکه رفتارهای ما نیز ازفکر واحساس ما برمی خیزند.
و اکنون نمونهها:
-اگرهنگام رانندگی تلاش میکنی که باسرعت وسبقت غیرمجاز از دیگران بگذری وجلوبیفتی، این نشان می دهدکه به سرنوشت وزندگی دیگران وحقوق شهروندی توجه نداری و به قانون وقاعده وخرد پایبندنیستی وتنهااحساس است که برتو فرمان می راندوخواسته فردیت را برمنافع جمع برترمی شماری.
-اگردریک انتخابات شرکت میکنی و میخواهی دراین انتخابات ازهر ابزاری وروشی مانندتقلب وتخلف و وعده دروغ ورشوه و..... برای پیروزشدن استفاده کنی این روشن می کندکه پای بندبه اخلاق نیستید وحقوق دیگران برایتان ارزش واعتبار نداردواهل معامله و زدوبند هستید و نفع خود را برهرچیزدیگر برتر میشمارید ومصالح ومنافع اجتماعی برایتان مهم ومعتبرنیست.
-اگرازجایی میگذری ومقداری پول در سر راه خودمی بینی وراحت وخوشحال آنها را برمی داری وخرج میکنی وبه فکراین نیستی که به صاحبش برگردانی، این بیانگر این است دزدیدن ودست درازی وبه مال دیگران ازنگاه شما
رواست و زمینه خوردن مال مردم در تو موجود است.
--اگرهنگامی که به دیدار طبیعت میروی آنجا را باپسمانده های همراه خودآلوده میکنی و شاخه درختان را بیهوده میشکنی و به طورکلی به طبیعت وگیاهان و... صدمه میزنی، این روشن می کندکه حس تعهدو مسئولیت پذیری درشما پایین است و زمینه ویرانگری درشما نیزوجود دارد.
--اگر هرگاه فرصت برایت فراهم شود، دیگران را میآزاری و همواره در پی انتقام و شَرّ وجرهستی و از زمین زدن وآزار رساندن به دیگران لذّت میبری وکینه در دل داری و اهل خشم و نفرتی، داشتن قدرت وثروت برایت خطرناک است وابزاری است برای آزاردیگران ونیز فردی خود محورهستی که هرگزدیگران را به حساب نمیآوری و قانون وقاعده وحقوق دیگران برایت اهمیتی ندارد.
-اگروقتی ازشما انتقادمی کنندبرافروخته میشوید وکینه منتقد را به دل میگیرید وبرسرآنید که هرچه خودمی گویید ومی پسندید
وهرچه خود میخواهید انجام گیردوبه نقدونظراین وآن توجه ندارید، بیانگرآن است که خود رأی و خودکامهاید و خوی دیکتاتوری درشما وجود دارد و اگربه قدرت برسیدازبیان حقایق توسط دیگران، هراس داریدو زبانها وقلمها را مهارمی کنید.
-اگرهمواره گله وشکایت دارید واز دست این وآن مینالید وبیشتربه نداشته ها ونبودها نظردارید وهمواره از رویدادها وپیشامدهای ناگوارو ناخوشایند زندگی یادمی کنید، این آشکارمی کندکه منفی باف وبدبین هستید و ازافکار مثبت وتوجه به خوبیها و زیباییها فاصله داریدواهل سپاس وقدردانی نیستید واین حکایت ازبدبینی ونگاه ناخوشتان به زندگی دارد.
-اگر وقتی صفی برای گرفتن نان ویا اجناس دیگرتشکیل می شودوشما هم میخواهید همانجا نان ویاچیزدیگری بگیرید، سعی میکنید از راهی خارج ازصف وزودتروراحت تر، کارتان انجام شود، درحالی که جمعی پیشتربه صف ایستادهاند وبرشمامقدم اند، این نشان می دهدکه ازآدمهایی هستید که هدف برای برایتان وسیله را توجیه می کندوبه راه وروش معقول وعادلانه ایمان ندارید وپای بندبه قانون وقاعده نیستید.
-اگر به کسی که روزی به شما نیکی کرده آزارمی رسانید ومایه ناراحتی اورا فراهم میآورید، بایدبدانید که آدمی ناسپاس ودور ازاخلاق نیک وغیرقابل اعتمادهستیدوخوب وبد برایتان معنی ومفهوم ندارد.
-اگرآدمی هستید که درهنگام نیازیک شخصیت دارید وهنگام بی نیازی وقدرت شخصیت دیگری دارید، نشان دهنده آن است که از رشد انسانی واخلاقی بی بهرهاید و شخصیتی کاذب وناپایداری دارید و نان را به نرخ روز میخورید وبه تناسب شرایط برای رسیدن به هدف شخصیت خود را عوض می کنیدوشخصیت استوار پایداروانسانی ندارید.
-اگرحرف میزنی وعمل نمیکنی وقول میدهی ووفانمی کنی، نشان می دهدکه باور وایمانت نسبت زندگی واخلاق سست است ونظم وقانون وهدفمندی برایت درونی نشده است وهیچکس نمیتواند روی گفته وعهد وشخصیت شما حساب کند ونیازبه ایمان وپای بندی به نظم درزندگی دارید.
-اگردرهرکاری که انجام میدهی وهررابطه ای که برقرارمی کنی به دنبال سودهستی، شخصیتی سوداندیش ومعامله گر، داری وگذشت وبخشش وارزشهای انسانی وحس زیبایی واحترام به دیگران برایت معنی ندارد.
و معادلاتت زندگیات برپایه سودجویی وبه دست آوردن هرچه بیشتر است.
-اگربه قدرت و شهرت و یا ثروت و لذت دل بستهای، این نشان می دهد که آمادهای هرخوبی وارزشی را فدای قدرت وثروت و لذت کنی و این زمینه در تو موجوداست که برای رسیدن به جاه ومال وخوشی ازهر ابزار و راهی استفاده کنی و اخلاق و خوبیها را دراین راه نادیده بگیری و زیرپا نهی.
-اگر پولی از بانک گرفتی و بعد متوجه شدی که مبلغی بیش از درخواست خود گرفتهای وخوشحال شدی وپول اضافه را پس ندادی این نشان می دهدکه زمینه دزدی و بردن وخوردن مال دیگران در وجودت هست وحق وحقوق دیگران برایت معنی ندارد.
-اگرپیوسته پشت سردیگران حرف میزنی وآنها را پیش این وآن ضایع میکنی و بدگویی دیگران عادتت شده است، بدین معناست که توان سازگاری بادیگران را نداری و به عیبهای خود آگاه نیستی وخوی دیگرآزاری داری و ازخویشتن داری بی بهرهای وتنها الگوهای مورد نظر خود را، درست می دانی و ازاینکه انسانها باهم متفاوتاند.
نا آگاهی و توجه نداری.
-اگر زود رنج هستی و زودخشم میگیری نشانه آن است که خوی برتربینی درتو وجود داردو اگرقدرت داشته باشی بیشتر در صدد تنبیه مخالفین برمی آیی وباچنین ویژگی اگر قدرت به دستت بیفتد، برای دیگران خطرناک هستی چون توان خویشتن داری وتسلط برخودرا نداری واسیرامواج خشم ونفرت و خودبرتربینی هستی. چنین انسانی خودش بیش ازهرچیزبرایش مهم است.
-اگر همواره ازگذشته ها یاد میکنی وخاطرات گذشته را برزبان میآوری، بیانگرآن است که درکی از زمان حال وگذر زمان نداری و ازشادی وبهره بردن از زندگی بهره نمیبری وفرصتها را برای بهره بردن از زندگی بیهوده از دست میدهی.
-اگر پیوسته ازداشته هاو پیشرفت دیگران درزندگی سخن می گویی وزندگی خودرا بادیگران مقایسه میکنی وبیشتر به تفاوتها نگاه میکنی، بایدبدانی که ازتوان واستعدادهای خودشناختی ندارید و راه پیشرفت را برای خودنشناخته ای و به جای آنکه به درون وتواناییهای خویش بنگری، بیشترنگاهت به بیرون وزندگی دیگران است وبا نگاه کردن به بیرون وغفلت ازخویش، راه موفقیت را به روی خودبسته ای وحسودانه به زندگی دیگران نگاه کردن، حاصلش درماندن ورنج بردن است.
-اگرآنچه را میبینی تاب نمیآوری و دیدهها وشنیده ها تورا نگران وپریشان وعصبانی میکند، نشانه آن است که شخصیتی احساسی داری و ازتعقل درزندگی و درک علت پدیدهها، بی خبری و دوست داری که همه رویدادهای زندگی مطابق میل والگوی احساسی و ذهنی خودت باشد و نمیدانی که پدیدهها و رویدادها یک رابطه علت و معلولی دارند و به اختیار شما ودیگران نیست.
-اگر انتظارداری که دیگران همواره درخدمت تو باشندوکارهای موردنظرت را هرزمان که خواستی انجام دهندوحرفها وخواسته هایت را همواره بپذیرندوگردن نهند، این دلالت برآن داردکه شخصیتی "خودبرتربین" وقدرت طلب دارید ونگاهت به دیگران یک نگاه ابزاری وکوچک انگاراست وفکروروش خودرا یگانه و برترازدیگران میبینی و اگردر رأس قدرت قراربگیری انتظارداری که همه از روش و راهت پیروی کنند و ابزارهایی بی اراده در دست و اختیار تو باشند و انتظار نقد و اندیشه آزاد و مستقل از دیگران را نداری و در سیاست روش دیکتاتوری و تک صدایی را میپسندی و اعمال میکنی و دوست داری تنها افکار و رفتار خودت الگوی جامعه و دیگران باشد.
-اگر فکر میکنی که فکر دینی و یا ایدئولوژی و یا عقیدتی خودت بهترین وحق ترین فکر و الگوست و دیگر فکرها و راهها و فکرها و نظرها باطل و نادرست اند، بدون تردید مطلق بین و مطلق گرا و مطلق نگر هستی و شیوه"
همه یا هیچ" را درزندگی برگزیدهای واین روش به خودکامگی ودیکتاتوری محض سیاسی و ایدئولوژیک می انجامدو تباه کردن حق وحذف دیگران دراین نگاه به حق جلوه می کندو آنها که برمراد و مرام تو نیستند، درنگاه تو سزاوارتباهی ونابودی اند، چون دراین نگاه دیگران باطل اندوباطل مستحق نیستی ونابودشدن است.
به قول یک دانشمند،"کسی که خود را حق میپندارد، به این نتیجه میرسد که دیگران را بکُشد، چون دیگران در نظراو باطلاند"
باید دانست که نگاه مطلق گرایی که«من»یا «ما» برحق هستیم و دیگران برباطل، از پایه نادرست است، چون حق مطلق و باطل مطلق درزندگی و روابط انسانی وجودندارد بلکه اموربیشتر نسبی اند و کم و بیش دارد و صد درصدی نیست و اینکه "این است و جزاین نیست"وجود ندارد.
وبه قول مولانا:
"آنکه گوید جمله حق است ابلهی است.
وآنکه گوید جمله باطل او شقی است."
بایددانست تفکرمطلق گرایی تحت هرنامی که باشد، خطرناکترین نوع اندیشه درزندگی است و راه پیشرفت وترقی را درزندگی بربشر میبندد، چون جامعه دراین صورت به دونوع اندیشه ونگاه حق وباطل تقسیم می شود و به ستیزه میان آنها که میگویند حق هستیم و دیگران که به تصور آنها باطل هستند
می انجامدواین نگاه مطلق گرایی برای یک جامعه زهرقاتل ومایه تباهی وخشونت است. هیچ انسان وگروهی درهرجایگاه ومقامی که باشند نمی باید ادعا کنند که حق تنها درنزد آنهاست، چون اولاً درک حقِ مطلق، به این آسانی نیست که شخص ویا گروهی آن را به تنهایی وکمال درک کنندوبه آن برسند بلکه افکاروعقایدورفتارهر
انسانی قابل نقدونقص ونقض است وحق مطلق نزدهیچ شخص وگروهی نیست بلکه حق وباطل به نسبت وبیش وکم موجوداست.
گروههایی مانند خوارج نهروان وطالبان وداعش مطلق گرا بوده اندوهستندکه به خودحق می دادندومی دهندکه دیگران را به خاطرفکر وعقیده شان نابودکنندوازسرراه بردارند.
حاصل اندیشه مطلق گرایی خشونت و کشتارو نا امنی وبسته شدن راه اندیشه وعلم وترقی وعقب ماندگی فرهنگی واقتصادی و... جوامع است.
به هر روی ما میتوانیم با نگاه واقع بینانه به رفتارها و روابطمان با دیگران بیشتر بدانیم و پی ببریم که چگونه شخصیتی هستیم وزمینه اصلاح و بهبود افکار و رفتارخود را فراهم نماییم.
محمودمنطقیان ۹۸/۲/۴
ندای سقراط حکیم یونانی نیز به همه انسانها این بودکه"ای انسان خودت را بشناس". شایدپاسخ این پرسش که انسان از چه راههایی می تواندخودرا بشناسد، ازنگاه عرفان وفلسفه وروانشناسی و.... متفاوت باشدوصاحب نظران دراین زمینه نگاههاوبرداشتهای گونه گون ومتفاوتی داشته باشند، لیکن انسانها ازنوع رفتار و روابط خودبا خدا و خویشتن و طبیعت و دیگرانسانها می توانندخودرا آنچنان که هستندبشناسندوارزیابی کنند. لازم است انسانهاهمواره برآنچه ازخودشان سرمی زند و هم دردرونشان میگذرد یعنی فکرواحساس وهم ازبرون یعنی رفتارها، نظرداشته باشندکه همینها مانندآینه ای شخصیت واقعی آنها را مینمایاند. باآنکه مابارهاشنیده ایم که هرکس بایدخودرا بشناسد، لیکن هنوزراه شناخت برماپوشیده ونا آشنااست وهمواره ازخودمی پرسیم که چگونه میتوان خودرا شناخت؟ بایدگفت نگاه دقیق به فکرواحساسی که از درون ما میگذرد و رفتارهایی که شبانه روز از ما سرمی زندبهترین وگویاترین راه خودشناسی است؛ هرچندانسان ازنگاه جامعه شناسی هم می تواندخود را در آینه جامعه ببیندوبشناسد.
در اینجا صرف نظراز افکارو احساس درونی ونگاه جامعه به فرد، به پارهای ازرفتارها اشاره می شودکه معرف نوع شخصیت ماست وهرکس میتواند ازاین منظرخودرا ببیندو بشناسدو ارزیابی کند؛ هرچندکه رفتارهای ما نیز ازفکر واحساس ما برمی خیزند.
و اکنون نمونهها:
-اگرهنگام رانندگی تلاش میکنی که باسرعت وسبقت غیرمجاز از دیگران بگذری وجلوبیفتی، این نشان می دهدکه به سرنوشت وزندگی دیگران وحقوق شهروندی توجه نداری و به قانون وقاعده وخرد پایبندنیستی وتنهااحساس است که برتو فرمان می راندوخواسته فردیت را برمنافع جمع برترمی شماری.
-اگردریک انتخابات شرکت میکنی و میخواهی دراین انتخابات ازهر ابزاری وروشی مانندتقلب وتخلف و وعده دروغ ورشوه و..... برای پیروزشدن استفاده کنی این روشن می کندکه پای بندبه اخلاق نیستید وحقوق دیگران برایتان ارزش واعتبار نداردواهل معامله و زدوبند هستید و نفع خود را برهرچیزدیگر برتر میشمارید ومصالح ومنافع اجتماعی برایتان مهم ومعتبرنیست.
-اگرازجایی میگذری ومقداری پول در سر راه خودمی بینی وراحت وخوشحال آنها را برمی داری وخرج میکنی وبه فکراین نیستی که به صاحبش برگردانی، این بیانگر این است دزدیدن ودست درازی وبه مال دیگران ازنگاه شما
رواست و زمینه خوردن مال مردم در تو موجود است.
--اگرهنگامی که به دیدار طبیعت میروی آنجا را باپسمانده های همراه خودآلوده میکنی و شاخه درختان را بیهوده میشکنی و به طورکلی به طبیعت وگیاهان و... صدمه میزنی، این روشن می کندکه حس تعهدو مسئولیت پذیری درشما پایین است و زمینه ویرانگری درشما نیزوجود دارد.
--اگر هرگاه فرصت برایت فراهم شود، دیگران را میآزاری و همواره در پی انتقام و شَرّ وجرهستی و از زمین زدن وآزار رساندن به دیگران لذّت میبری وکینه در دل داری و اهل خشم و نفرتی، داشتن قدرت وثروت برایت خطرناک است وابزاری است برای آزاردیگران ونیز فردی خود محورهستی که هرگزدیگران را به حساب نمیآوری و قانون وقاعده وحقوق دیگران برایت اهمیتی ندارد.
-اگروقتی ازشما انتقادمی کنندبرافروخته میشوید وکینه منتقد را به دل میگیرید وبرسرآنید که هرچه خودمی گویید ومی پسندید
وهرچه خود میخواهید انجام گیردوبه نقدونظراین وآن توجه ندارید، بیانگرآن است که خود رأی و خودکامهاید و خوی دیکتاتوری درشما وجود دارد و اگربه قدرت برسیدازبیان حقایق توسط دیگران، هراس داریدو زبانها وقلمها را مهارمی کنید.
-اگرهمواره گله وشکایت دارید واز دست این وآن مینالید وبیشتربه نداشته ها ونبودها نظردارید وهمواره از رویدادها وپیشامدهای ناگوارو ناخوشایند زندگی یادمی کنید، این آشکارمی کندکه منفی باف وبدبین هستید و ازافکار مثبت وتوجه به خوبیها و زیباییها فاصله داریدواهل سپاس وقدردانی نیستید واین حکایت ازبدبینی ونگاه ناخوشتان به زندگی دارد.
-اگر وقتی صفی برای گرفتن نان ویا اجناس دیگرتشکیل می شودوشما هم میخواهید همانجا نان ویاچیزدیگری بگیرید، سعی میکنید از راهی خارج ازصف وزودتروراحت تر، کارتان انجام شود، درحالی که جمعی پیشتربه صف ایستادهاند وبرشمامقدم اند، این نشان می دهدکه ازآدمهایی هستید که هدف برای برایتان وسیله را توجیه می کندوبه راه وروش معقول وعادلانه ایمان ندارید وپای بندبه قانون وقاعده نیستید.
-اگر به کسی که روزی به شما نیکی کرده آزارمی رسانید ومایه ناراحتی اورا فراهم میآورید، بایدبدانید که آدمی ناسپاس ودور ازاخلاق نیک وغیرقابل اعتمادهستیدوخوب وبد برایتان معنی ومفهوم ندارد.
-اگرآدمی هستید که درهنگام نیازیک شخصیت دارید وهنگام بی نیازی وقدرت شخصیت دیگری دارید، نشان دهنده آن است که از رشد انسانی واخلاقی بی بهرهاید و شخصیتی کاذب وناپایداری دارید و نان را به نرخ روز میخورید وبه تناسب شرایط برای رسیدن به هدف شخصیت خود را عوض می کنیدوشخصیت استوار پایداروانسانی ندارید.
-اگرحرف میزنی وعمل نمیکنی وقول میدهی ووفانمی کنی، نشان می دهدکه باور وایمانت نسبت زندگی واخلاق سست است ونظم وقانون وهدفمندی برایت درونی نشده است وهیچکس نمیتواند روی گفته وعهد وشخصیت شما حساب کند ونیازبه ایمان وپای بندی به نظم درزندگی دارید.
-اگردرهرکاری که انجام میدهی وهررابطه ای که برقرارمی کنی به دنبال سودهستی، شخصیتی سوداندیش ومعامله گر، داری وگذشت وبخشش وارزشهای انسانی وحس زیبایی واحترام به دیگران برایت معنی ندارد.
و معادلاتت زندگیات برپایه سودجویی وبه دست آوردن هرچه بیشتر است.
-اگربه قدرت و شهرت و یا ثروت و لذت دل بستهای، این نشان می دهد که آمادهای هرخوبی وارزشی را فدای قدرت وثروت و لذت کنی و این زمینه در تو موجوداست که برای رسیدن به جاه ومال وخوشی ازهر ابزار و راهی استفاده کنی و اخلاق و خوبیها را دراین راه نادیده بگیری و زیرپا نهی.
-اگر پولی از بانک گرفتی و بعد متوجه شدی که مبلغی بیش از درخواست خود گرفتهای وخوشحال شدی وپول اضافه را پس ندادی این نشان می دهدکه زمینه دزدی و بردن وخوردن مال دیگران در وجودت هست وحق وحقوق دیگران برایت معنی ندارد.
-اگرپیوسته پشت سردیگران حرف میزنی وآنها را پیش این وآن ضایع میکنی و بدگویی دیگران عادتت شده است، بدین معناست که توان سازگاری بادیگران را نداری و به عیبهای خود آگاه نیستی وخوی دیگرآزاری داری و ازخویشتن داری بی بهرهای وتنها الگوهای مورد نظر خود را، درست می دانی و ازاینکه انسانها باهم متفاوتاند.
نا آگاهی و توجه نداری.
-اگر زود رنج هستی و زودخشم میگیری نشانه آن است که خوی برتربینی درتو وجود داردو اگرقدرت داشته باشی بیشتر در صدد تنبیه مخالفین برمی آیی وباچنین ویژگی اگر قدرت به دستت بیفتد، برای دیگران خطرناک هستی چون توان خویشتن داری وتسلط برخودرا نداری واسیرامواج خشم ونفرت و خودبرتربینی هستی. چنین انسانی خودش بیش ازهرچیزبرایش مهم است.
-اگر همواره ازگذشته ها یاد میکنی وخاطرات گذشته را برزبان میآوری، بیانگرآن است که درکی از زمان حال وگذر زمان نداری و ازشادی وبهره بردن از زندگی بهره نمیبری وفرصتها را برای بهره بردن از زندگی بیهوده از دست میدهی.
-اگر پیوسته ازداشته هاو پیشرفت دیگران درزندگی سخن می گویی وزندگی خودرا بادیگران مقایسه میکنی وبیشتر به تفاوتها نگاه میکنی، بایدبدانی که ازتوان واستعدادهای خودشناختی ندارید و راه پیشرفت را برای خودنشناخته ای و به جای آنکه به درون وتواناییهای خویش بنگری، بیشترنگاهت به بیرون وزندگی دیگران است وبا نگاه کردن به بیرون وغفلت ازخویش، راه موفقیت را به روی خودبسته ای وحسودانه به زندگی دیگران نگاه کردن، حاصلش درماندن ورنج بردن است.
-اگرآنچه را میبینی تاب نمیآوری و دیدهها وشنیده ها تورا نگران وپریشان وعصبانی میکند، نشانه آن است که شخصیتی احساسی داری و ازتعقل درزندگی و درک علت پدیدهها، بی خبری و دوست داری که همه رویدادهای زندگی مطابق میل والگوی احساسی و ذهنی خودت باشد و نمیدانی که پدیدهها و رویدادها یک رابطه علت و معلولی دارند و به اختیار شما ودیگران نیست.
-اگر انتظارداری که دیگران همواره درخدمت تو باشندوکارهای موردنظرت را هرزمان که خواستی انجام دهندوحرفها وخواسته هایت را همواره بپذیرندوگردن نهند، این دلالت برآن داردکه شخصیتی "خودبرتربین" وقدرت طلب دارید ونگاهت به دیگران یک نگاه ابزاری وکوچک انگاراست وفکروروش خودرا یگانه و برترازدیگران میبینی و اگردر رأس قدرت قراربگیری انتظارداری که همه از روش و راهت پیروی کنند و ابزارهایی بی اراده در دست و اختیار تو باشند و انتظار نقد و اندیشه آزاد و مستقل از دیگران را نداری و در سیاست روش دیکتاتوری و تک صدایی را میپسندی و اعمال میکنی و دوست داری تنها افکار و رفتار خودت الگوی جامعه و دیگران باشد.
-اگر فکر میکنی که فکر دینی و یا ایدئولوژی و یا عقیدتی خودت بهترین وحق ترین فکر و الگوست و دیگر فکرها و راهها و فکرها و نظرها باطل و نادرست اند، بدون تردید مطلق بین و مطلق گرا و مطلق نگر هستی و شیوه"
همه یا هیچ" را درزندگی برگزیدهای واین روش به خودکامگی ودیکتاتوری محض سیاسی و ایدئولوژیک می انجامدو تباه کردن حق وحذف دیگران دراین نگاه به حق جلوه می کندو آنها که برمراد و مرام تو نیستند، درنگاه تو سزاوارتباهی ونابودی اند، چون دراین نگاه دیگران باطل اندوباطل مستحق نیستی ونابودشدن است.
به قول یک دانشمند،"کسی که خود را حق میپندارد، به این نتیجه میرسد که دیگران را بکُشد، چون دیگران در نظراو باطلاند"
باید دانست که نگاه مطلق گرایی که«من»یا «ما» برحق هستیم و دیگران برباطل، از پایه نادرست است، چون حق مطلق و باطل مطلق درزندگی و روابط انسانی وجودندارد بلکه اموربیشتر نسبی اند و کم و بیش دارد و صد درصدی نیست و اینکه "این است و جزاین نیست"وجود ندارد.
وبه قول مولانا:
"آنکه گوید جمله حق است ابلهی است.
وآنکه گوید جمله باطل او شقی است."
بایددانست تفکرمطلق گرایی تحت هرنامی که باشد، خطرناکترین نوع اندیشه درزندگی است و راه پیشرفت وترقی را درزندگی بربشر میبندد، چون جامعه دراین صورت به دونوع اندیشه ونگاه حق وباطل تقسیم می شود و به ستیزه میان آنها که میگویند حق هستیم و دیگران که به تصور آنها باطل هستند
می انجامدواین نگاه مطلق گرایی برای یک جامعه زهرقاتل ومایه تباهی وخشونت است. هیچ انسان وگروهی درهرجایگاه ومقامی که باشند نمی باید ادعا کنند که حق تنها درنزد آنهاست، چون اولاً درک حقِ مطلق، به این آسانی نیست که شخص ویا گروهی آن را به تنهایی وکمال درک کنندوبه آن برسند بلکه افکاروعقایدورفتارهر
انسانی قابل نقدونقص ونقض است وحق مطلق نزدهیچ شخص وگروهی نیست بلکه حق وباطل به نسبت وبیش وکم موجوداست.
گروههایی مانند خوارج نهروان وطالبان وداعش مطلق گرا بوده اندوهستندکه به خودحق می دادندومی دهندکه دیگران را به خاطرفکر وعقیده شان نابودکنندوازسرراه بردارند.
حاصل اندیشه مطلق گرایی خشونت و کشتارو نا امنی وبسته شدن راه اندیشه وعلم وترقی وعقب ماندگی فرهنگی واقتصادی و... جوامع است.
به هر روی ما میتوانیم با نگاه واقع بینانه به رفتارها و روابطمان با دیگران بیشتر بدانیم و پی ببریم که چگونه شخصیتی هستیم وزمینه اصلاح و بهبود افکار و رفتارخود را فراهم نماییم.
محمودمنطقیان ۹۸/۲/۴