تاریخ انتشار
يکشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۱۹:۳۴
کد مطلب : ۴۶۲۰۴۸
با ارسال یادداشتی مطرح شد؛
نامهای از یک کارگر؛ آقای شهردار عذرخواهی شما عمر هدررفته را به من بازمیگرداند؟ / مگر تنها خدا صدای من باشد!
۰
کبنا ؛اینجانب کارگری ساده با ۳۰ سال سابقه خدمت و شاید بیشتر که با بیمسئولیتی برخی از کارمندان، حقوقم پایمال شد بعد از انقلاب حدوداً شاید اوایل انقلاب بود که در شرکت نفت گچساران مشغول به خدمت بودم و با چند تن از همکاران برای مأموریت سوار تانکر نفت شرکت نفت شدیم و در حین راه تانکر نفت آتش گرفت و همکارانم در آن حادثه تلخ فوت شدند و تنها به خواست خدا من با درد و سختی فراوان و با بعد از چندین عمل پیوند توانستم با 83 درصد سوختگی و جراحات شدید عمومی دوباره جانم را از خدا بگیرم.
در آن زمان که در چرام و دهدشت هیچ بیمارستانی نبود، من ناچار به بیمارستان برازجان اعزام شدم و بعد از ماهها و سریع بودن در بیمارستان بدون هیچ درآمد و یا پشتوانه که چندین عمل انجام دادم که هنوز جراحات آن اتفاقات من تن سوخته این حقیر را به درد میآورد و بعد از مدتی با وجود اینکه حین ماموریت در این ارگان این اتفاق دردناک برای من افتاد، تقاضای بازگشت به کار کردم که متاسفانه بدون هیچ جبران خسارتی یا به قولی حکم جانبازی مأمور حین خدمت و غیر و که بتوانم جبران خسارت برای من و زن و نه فرزندم داشته باشد یا حتی یک هم دردی ساده عذر بنده را خواستند و من با این تن مجروح و احوال و روان پریشان دست از تلاش برای کار و تامین معاش بر نداشتم تا اینکه توانستم مدت کوتاهی در جهاد مشغول به کار شوم که بعد از آن مرا به شهرداری دهدشت انتقال دادند.
بعد از این همه سختی و مشقت که تازه شغلی پیدا کردم و میخواستم آن را از دست بدهم ولی چون مسافت محل کار تا منزل خیلی زیاد بود ناچار به خرید یک دوچرخه شدم و مجبور بودم با حقوق ناچیز در سرما و گرما مسافت زیادی را با دوچرخه رکاب بزنم تا اینکه در سال 1389 بازنشسته شدم. بماند در این سالها چندین شهردار آمدند و رفتند و اما من با همان حقوق تا این سال خدمت کردم. به امید آنکه در سال آخر بتوانم سنوات و عیدی و پاداش و سابقه کار خود را برای جبران این همه سختی بگیرم. اما متاسفانه اینجا هم با بیعدالتی، بعد از این همه سال تاکنون نتوانستم حق و حقوقی که نه بیشتر از این را از شهرداری بگیرم و هم اکنون با توجه به پیگیری های مکرر از این ارگان حتی با شکایت از تامین اجتماعی، اداره کار و دیوان عدالت اداری با توجه به اینکه رای به نفع من صادر شده بود و لذا خود شهردار و کارمندان که خود مقصر بودند و ظاهراً با توجه به اینکه همه چیز سامانهای شده سابقه کار اینجانب در این اداره مفقود شد و خودم با مستندات موجود تنها توانستم از شهردارهای دهدشت تنها یک عذرخواهی دریافت کنم. ولی او نمیداند که من در این سالها چه کشیدم؛ گرما و سرمای مسافتی که طی میکردم. رکاب هایی که میزدم؛ همکاران و شهردار سابق مگر گواه نیستند بیمهای که برای من طی این سالها واریز می شد مگر گواه من نیست این حقوق ناچیز ماهی مبلغ ۵ میلیون تومان که امسال به این مبلغ رسیده تا سال گذشته من مبلغ دو میلیون و هفتصد هزار تومن دریافت میکردم. این مبلغ ناچیز این همه سال بابت چه چیزی به حساب من واریز میشد؟ آقای شهردار عذرخواهی شما عمر رفته مرا به من باز میگرداند یا شرمندگی مرا مقابل زن و نه سر و یال و فرزندانم درمان میکند؟ با این خرجهای زیاد و احوالات نابسامان کدام مسئول است که بتواند صدای یک کارگر را بشنود؟ کدام مسئول است که بیمه دست و پای یک کارگر را ببیند؟ کدام مسئول است که خط اتو شده کت و شلوار از من نخواهد و تنها پینههای دست های من برایش گواه باشد تا بتواند از من در مقابل این همه ظلم و بی عدالتی دفاع کند؟ همان دیوان عدالت اداری همان مسئولی که رای را به من صادر کرد آیا پیگیر شد که من به حقم رسیدم یا خیر؟ اگر هنوز در این دولت فریادرسی برای من و امثال من حقیر هست چرا که من دیگر نه پا و توان رفتن دنبال این کارها را دارم و نه امیدی از این همه کاغذبازی و امیدوارم که خدا صدای من باشد و من به حقوقم برسم.
در آن زمان که در چرام و دهدشت هیچ بیمارستانی نبود، من ناچار به بیمارستان برازجان اعزام شدم و بعد از ماهها و سریع بودن در بیمارستان بدون هیچ درآمد و یا پشتوانه که چندین عمل انجام دادم که هنوز جراحات آن اتفاقات من تن سوخته این حقیر را به درد میآورد و بعد از مدتی با وجود اینکه حین ماموریت در این ارگان این اتفاق دردناک برای من افتاد، تقاضای بازگشت به کار کردم که متاسفانه بدون هیچ جبران خسارتی یا به قولی حکم جانبازی مأمور حین خدمت و غیر و که بتوانم جبران خسارت برای من و زن و نه فرزندم داشته باشد یا حتی یک هم دردی ساده عذر بنده را خواستند و من با این تن مجروح و احوال و روان پریشان دست از تلاش برای کار و تامین معاش بر نداشتم تا اینکه توانستم مدت کوتاهی در جهاد مشغول به کار شوم که بعد از آن مرا به شهرداری دهدشت انتقال دادند.
بعد از این همه سختی و مشقت که تازه شغلی پیدا کردم و میخواستم آن را از دست بدهم ولی چون مسافت محل کار تا منزل خیلی زیاد بود ناچار به خرید یک دوچرخه شدم و مجبور بودم با حقوق ناچیز در سرما و گرما مسافت زیادی را با دوچرخه رکاب بزنم تا اینکه در سال 1389 بازنشسته شدم. بماند در این سالها چندین شهردار آمدند و رفتند و اما من با همان حقوق تا این سال خدمت کردم. به امید آنکه در سال آخر بتوانم سنوات و عیدی و پاداش و سابقه کار خود را برای جبران این همه سختی بگیرم. اما متاسفانه اینجا هم با بیعدالتی، بعد از این همه سال تاکنون نتوانستم حق و حقوقی که نه بیشتر از این را از شهرداری بگیرم و هم اکنون با توجه به پیگیری های مکرر از این ارگان حتی با شکایت از تامین اجتماعی، اداره کار و دیوان عدالت اداری با توجه به اینکه رای به نفع من صادر شده بود و لذا خود شهردار و کارمندان که خود مقصر بودند و ظاهراً با توجه به اینکه همه چیز سامانهای شده سابقه کار اینجانب در این اداره مفقود شد و خودم با مستندات موجود تنها توانستم از شهردارهای دهدشت تنها یک عذرخواهی دریافت کنم. ولی او نمیداند که من در این سالها چه کشیدم؛ گرما و سرمای مسافتی که طی میکردم. رکاب هایی که میزدم؛ همکاران و شهردار سابق مگر گواه نیستند بیمهای که برای من طی این سالها واریز می شد مگر گواه من نیست این حقوق ناچیز ماهی مبلغ ۵ میلیون تومان که امسال به این مبلغ رسیده تا سال گذشته من مبلغ دو میلیون و هفتصد هزار تومن دریافت میکردم. این مبلغ ناچیز این همه سال بابت چه چیزی به حساب من واریز میشد؟ آقای شهردار عذرخواهی شما عمر رفته مرا به من باز میگرداند یا شرمندگی مرا مقابل زن و نه سر و یال و فرزندانم درمان میکند؟ با این خرجهای زیاد و احوالات نابسامان کدام مسئول است که بتواند صدای یک کارگر را بشنود؟ کدام مسئول است که بیمه دست و پای یک کارگر را ببیند؟ کدام مسئول است که خط اتو شده کت و شلوار از من نخواهد و تنها پینههای دست های من برایش گواه باشد تا بتواند از من در مقابل این همه ظلم و بی عدالتی دفاع کند؟ همان دیوان عدالت اداری همان مسئولی که رای را به من صادر کرد آیا پیگیر شد که من به حقم رسیدم یا خیر؟ اگر هنوز در این دولت فریادرسی برای من و امثال من حقیر هست چرا که من دیگر نه پا و توان رفتن دنبال این کارها را دارم و نه امیدی از این همه کاغذبازی و امیدوارم که خدا صدای من باشد و من به حقوقم برسم.